صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما

دانلود مقاله هوش

دانلود مقاله هوش

فهرست

مفهوم و تعریفی مختلف هوش   ۲
تعریف تربیتی هوشی:   ۱۱
تعریف تحلیل هوش   ۱۲
تعریف کاربردی هوش   ۱۲
انواع هوش از دیدگاه ترندایک.   ۱۳
انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن   ۱۴
انواع هوش از دیدگاه ترستون   ۱۴
تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیرکلامی)   ۱۵
انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ   ۱۶
انواع هوش از دیدگاه گاردنر   ۱۷
هوش از دیدگاه رشد   ۱۸
تاریخچه مطالعات مربوط به هوش   ۲۰
تاریخچه آزمون های هوش   ۲۱
سیر تحول نظریه های زیربنایی تست های هوش   ۲۲
عوامل مؤثر بر هوش   ۳۱
محیط و تأثیر آن در پیشرفت تحصیلی   ۳۲
اهمیت خانواده   ۳۳
خانواده با وضعیت اقتصادی مطلوب   ۳۴
خانواده با وضعیت اقتصادی نامطلوب   ۳۶
موفقیت اجتماعی خانواده   ۳۷
میزان تحصیلات والدین   ۳۸
نتایج پژوهشهای انجام شده در ایران   ۴۰
نتایج پژوهش‌های انجام شده در خارج:   ۴۷
تأثیر تجارب فرهنگی و شغلی در رشد مفهومی:   ۴۹
نقش جنسیت در توانایی های شناختی:   ۵۰
کم خونی و فقر آهن و اثر آن بر یادگیری:   ۵۲
اوتیسم خردسالی   ۵۳
غلبـه طرفـی   ۵۵
استفاده از دست غالب چه ارتباطی با دو نیمه مغز دارد؟   ۵۸
سنجش/ارزیابی کودکان پیش دبستانی   ۵۸
روندهای کنونی   ۶۰
مشخصه های سنجش پیش دبستانی   ۶۲
مراجعه به معیار و ضابطه و مرحله مداری   ۶۲
ارزیابی های (سنجش ها) غیررسمی، غیرمستقیم و طبیعت گرایانه   ۶۲
سنجش های یاری کننده معلولین   ۶۳
شیوه چند رشته ای (چند انضباطی) و فرارشته ای (فراانضباطی)   ۶۴
طرح سنجش سلامت جسمانی و آمادگی تحصیلی کودکان بدو ورود به دبستان در ایران:   ۶۶
تاریخچه:   ۶۸
اهداف طرح سنجش:   ۷۰
اهمیت و ضرورت طرح سنجش:   ۷۰
طرح سنجش سلامت جسمانی و آمادگی تحصیلی شامل دو مرحله ارزیابی است:   ۷۴
۱٫ ارزیابی اولیه:   ۷۴
۲٫ ارزیابی تخصصی :   ۷۴

در گذشته، بسیاری از اقدامات برای رشد و تکامل کودکان خردسال بر دو عملکرد متکی بود:

آماده کردن کودکان برای ورود به دبستان و یا آزاد کردن خانواده ها از گرفتاری مراقبت از کودکان در روزهای کار. این دو عملکرد بخش مهمی از سیاست و اقدامات تربیتی رشد و تکامل کودکان خردسال را تعیین می کردند. اکنون در رشد و تکامل کودکان خردسال، بْعد سوی که تاکنون نادیده گرفته شده بود، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است و به عنوان پایه و اساس آن تلقی می شود و آن تندرستی و رفاه کلی کودک و رشد و تکامل احساس و ذهن او است.

این بْعد است خود را در دنیای پرآشوب و تضاد و دستخوش تغییرات دائم نشان می دهد. همانگونه که تحقیقات مکرر را نشان داده اند، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال راه گشای زندگی در آموزش، خوداتکائی و پژوهش است. رشد و تکامل کودکان خردسال، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال نامیده می شود تا بیشتر بر مفاهیم رشد و تکامل تأکید شود. لیکن چه عبارت رشد و تکامل کودکان خردسال و چه مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال بکار رود، منظور فرایند تحقق یافتن حق هر کودک برای زنده ماندن، پشتیبانی، مراقبت و مطلوب ترین رشد و تکامل از آغاز بارداری به بعد است. (سازمان ملل متحد یونیسف، ترجمه عالی پور، ۸۰)

کودک انسان، بی دفاع است و عدم آمادگی اش برای دنیای خارج بسیار طولانی است، طولانی تر از دورانی که برای موجودات شناخته دیگر وجود دارد. خردسالی دورانی پْر از بیم و خطر و همچنین پْر از امکانات فوق العاده است. زمانی است برای اکتشاف، تجربه و تغییرات عمده. در این دوره حساس، کودک تمایل مثبتی به یادگیری و نیز علاقه زیادی به مشارکت در کارهای دنیای خارج پیدا می کند. (سازمان ملل متحد یونیسف، مترجم: عالی پور، ۸۰)

مفهوم و تعریفی مختلف هوش

همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند، از نظر خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی‌های روانی و شخصیتی نیز بین آنها تفاوتهای آشکار وجود دارد. مطالعه نوشته‌های فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشته‌های بسیار دور از تفاوتهای فردی آگاه بوده است.

چنانکه افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسان ها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعدادها و تواناییهایش گمارده شود. او درباره تفاوتهای افراد، در کتاب جمهوریت خود چنین گفته است: «اشخاص به طور کاملاً یکسان به دنیا نمی آیند، بلکه از نظر استعدادهای طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر مناسب است».(پاشا شریفی، ۱۳۷۴)

ارسطو شاگرد برجسته افلاطون نیز در نوشته های خود تفاوتهای فردی و گروهی انسانها را از نظر تواناییهای مختلف مورد توجه قرار داد و به تفاوتهای موجود بین گروههای نژادی اجتماعی، و جنسی اشاره کرد.

در قرون وسطی تفاوتهای فردی چندان مورد توجه قرار نگرفت. تصمیهای فلسفی در رابطه با ماهیت ذهن عمدتاً به طور نظری انجام می گرفت و روشهای تجربی در مشاهده و سنجش رفتار به کار بسته نمی‌شد. در این زمان روان شناس قوای ذهن که توسط سنت آگوستین و سنت توماس مطرح شده بود بر نظام آموزش قرن عصر حاکم بود. (پاشا شریفی، ۷۴)

براساس این نظریه، حافظه، تخیل و اراده عناصر اساسی ذهن به شمار می روند و پرورش این قوا موجب می شود که انسان در همه زمینه ها توانایی و مهارتهای لازم را کسب کند. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی عده ای از دانشمندان تعلیم و تربیت مانند روسو، پستالوزی هربارت، و فروبل تفاوتهای فردی کودکان را از نظر علایق، فعالیتهای ذهنی و توانایی های یادگیری مورد توجه قرار دادند که در روشهای تعلیم و تربیت کودکان تأثیری عمیق برجای گذاشت.(پاشا شریفی، ۷۴)

براساس دیدگاه مرسوم، هوش عبارت است از برخی ویژگی های نسبتاً ثابت فرد که در تعامل بین محیط و وراثت شکل می گیرد(استرنبرگ و گریگورنکو[۱]، ۱۹۹۷). آزمونهای معمول هوش و توانشهای مرتبط با آن میزان موفقیت و تسلط شخصی را که چندین سال پیش به دست آورده است اندازه گیری می کند. آزمونهایی نظیر آزمونهای واژگان، درک مطلب، قیاس کلاس، حل مسائل ریاضی و سایر آزمونهای مشابه همگی تا حدودی آزمونهای موفقیت است. حتی آزمونهای استدلال انتزاعی به اندازه گیری موفقیت در حل کردن نمادهای مضری می پردازد که در مدارس غرب آموزش داده می شود(آزمایشگاه شناخت تطبیقی انسان، ۱۹۸۲).

پدیده هوش بارزترین فعالیت توان ذهنی در بشر می باشد که قدرت سازگاری او را در محیط میسر می سازد. مطالعه هوش از دیرباز مورد نظر روان شناسان بوده و در سالهای اخیر تحقیقات فراوان در این باب انجام گرفته است.(عظیمی، ۱۳۶۹)

یکی از تعریف‌هایی که خیلی زیاد مورد استفاده قرار گرفته تعریفی است که وکسلر در ۱۹۵۸ پیشنهاد کرده است. او هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین، از نظر وی هوش شامل توانایی های فرد برای تفکر منطق، اقدام هوشمندانه و برخورد مؤثر با محیط است از نظر وکسلر هوش می تواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگی هایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل داشت. به نظر هامفریز[۲] هوش عبارت است از خزانه مهارتهای ذهنی آدمی و بورینگ[۳] عقیده داشت هوش چیزی است که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود.(پاشا شریفی، ۱۳۷۳)

چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد، سه نظر متداول:

– هوش عبارت است از توانایی یادگیری

– هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط خود

– هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی (براونینگ، ۱۹۹۰).

این سه تعریف مغایر یکدیگر نیستند، تعریف اول تأکید بر تعلیم و تربیت دارد. تعریف دوم بر شیوه مواجه افراد با موقعیت‌های جدید تأکید می کند، و تعریف سوم ناظر بر توانایی افراد در زمینه استدلال کلامی و ریاضی است. به این ترتیب، این سه توانایی با یکدیرگ وجوه مشترکی دارند.

در زمینه هوش دو نظر کلی، تواناییهای ذهنی انسان دارای یک عامل مشترک است که اسپیرمن آن را عامل g [4] معرفی می کند. در نظریه چند عامل، چند عامل مجزا یا مهارتهای اساسی وجود دارد که هر فعالیتی با یک یا چند عامل از آنها درگیر است.(جلال بامدادی ـ بهرام صادق پور، ۸۷)

هوش، یکی از مفاهیم انتزاعی است که تفسیر و تحول زیادی داشته است. عده ای هوش را محصول استعدادهای ذهنی و تعدادی هوش را توانایی یادگیری، خوب استدلال کردن، سازگاری با محیط و تحلیل اطلاعات می دانند. بینه عقیده داشت:« هوش چیزی است که به وسیله تست او سنجیده می شود» و بورینگ[۵] معتقد بود: «هوش چیزی است که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود».(شریفی، ۱۳۸۳)

کوششهایی که برای تدوین یک تعریف دقیق از هوش به عمل آمده اغلب با مشکل مواجه بوده و به تعریفهای بهت انگیزی منجر شده است. دلیل این امر آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و درواقع هیچگونه پایه محسوس و عینی و فیزیکی ندارد. هیچ نقطه ای در مغز انسان وجود ندارد که بتوان آن را جایگاه هوشی دانست. اصطلاح هوش فقط نامی است که به فرایندهای ذهنی فرضی یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود در نظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است (پاشا شریفی، ۱۳۷۴).

چنین رفتاری شامل توانایی های مختلف و دیگر متغیرهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر تفاوت می کند.

بنابراین، هوش یک برچسب کلی برای گروهی از فرایندهاست که از رفتار ما و پاسخهای آشکار افراد استنباط می شود. به عنوان مثال، می توان فنون حل مسئله را مشاهده کرد و نتایج حاصله از به کار بستن این فنون را مورد سنجش قرار داد، اما هوش، کم فرض می شود این فنون را به وجود می آورد به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازه گیری نیست. مفهوم هوش تا اندازه ای شبیه اصطلاح «نیرو» در فیزیک است: نیرو را می توان از روی آثاری شناخت و از این طریق حضور آن را استنباط کرد. هوش نیز موجب می شود که شخص به محض برخورد با مسائل مختلف به شیوه های معین رفتار کند. (پاشا شریفی، ۷۴)

دیدگاه بدیل درباره هوش آن است که هوش یک نوع خبرگی رشد یابنده است و آزمونهای هوش نوعاً یک بعد محدود از خبرگی را اندازه می گیرد. دیدگاه تکوین خبرگی سهم عوامل ژنتیکی را منبع تفاوتهایی در توانایی تکوین مقدار مشخصی از خبرگی نمی داند. بسیاری از ویژگی های انسانی از جمله هوش، نشان دهنده تغییرات هنگام و تعامل میان عوامل ژنتیکی و محیط است. اگر چه سهم ژنی را در هوش افراد می توان به طور مستقیم اندازه گیری و یا حتی برآورد کرد. اما چیزی که اندازه گیری می شود بخشی از آن چیزی است که علائم تکوین خبرگی نامیده می شود.(استنبرگ، ترجمه: حجازی و عابدینی، ۱۳۸۵)

یکی از قدیمی ترین تعریفهای هوش توسط بینه و سیمون[۶] (۱۹۱۶) به صورت زیر مطرح شده است:

«قضاوت، و به عبارتی دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن این فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند. (پاشا شریفی، ۱۳۷۳)

در حالی که بینه و سیمون هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی می کنند، روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسئله یا توانایی سازگاری با موقعیت های جدید می دانند.(پاشا شریفی، ۷۳)

هوش توانایی جسمی عمومی بویژه توانایی کاربرد لحظه ای از حافظه یادگیری استدلال و توجیه شرایط جدی را می گویند.(زرگری، ۱۳۶۹)

وکسلر روان شناس آمریکایی هوش را این طور تعریف می کند:

–  مجموعه شایستگی‌های فرد در تفکر عاقلانه رفتار منطقی و سودمند و اقدام موثر در سازش با محیط.

آلفرد بینه در سال ۱۸۵۷-۱۹۱۱ روان شناس فرانسوی می گوید:

– هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش آن را می سنجد و باعث می شود که افراد عقب مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز کند.(میلانی فر، ۱۳۷۰)

استرنبرگ (۱۹۸۵) عملکرد در آزمونهای هوش و در شاخص های موفقیت را به عنوان فرامؤلفه های تفکر مطرح می کند. بازشناسی مسائل، تعریف مسائل و تنظیم راهبردهای حل مسائل، بازنمایی اطلاعات، تشخیص منابع و نظارت و ارزیابی راه حلهای مسئله، تکوین این مهارتهای حاصل تعامل و تغییر همگام محیط و ژن است.

همانطور که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند، از لحاظ خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی های روانی و شخصیتی نیز با هم تفاوت دارند. حتی نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم بیان می دارد که انسان درگذشته های دور به تفاوتهای فردی اعتقاد داشته است. افلاطون فنی برای گزینش سربازان و نظامیان مناسب برای مدینه فاضله خود گونه ای از «آزمون عملی» را پیشنهاد کرد. (آناستازی، ۱۹۵۸، ترجمه: شریفی، ۱۳۷۶)

تعریف تربیتی هوشی:

به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد، تحصیل به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود می گیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند کیفیت هوش را می توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موقعیت‌های زندگی بستگی به میزان هوش ندارد.

تعریف تحلیل هوش

بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیت های جدی و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شادی بهترین تعریف تحلیل هوش به وسیله دیوید وکسلر روان شناس آمریکایی پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطبق و رفتار مؤثر در محیط. (عبدالعزیز ـ ۸۵)

تعریف کاربردی هوش

در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش همین باشد.(عبدالعزیز[۷]، ۸۵)

به طور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بنابراین اساس طبقات مختلفی از انواع هوش زیر مطرح شده است:

 

انواع هوش از دیدگاه ترندایک.

ترندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توانایی های خاص گوناگون می داند. او از سه نوق صحبت می کند که افراد مختلف در هر یک از این انواع می توانند متفاوت باشند.

هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نمادها سروکار دارد. درک روابط اجزا و پدیده ها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظری و ریاضیات و … به این نوع هوش مرتبط است.(سیدمحسن فاطمی، ۸۷)

هوش مکانیکی:  به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط می شود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخوردارند.

هوش اجتماعی: بر تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر می سازد اطلاق می شود. (سید محسن فاطمی، ۸۷)

 

انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن

اسپیرمن معتقد است که همه کارکردهای روانی و یک عامل کلی هوش (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوش (s) وجود دارد. به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم می کند. (سیدمحین فاطمی ـ ۸۷)

انواع هوش از دیدگاه ترستون

ترستون بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد و بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است. که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک را شامل می شود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل می شود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلی به یاری بینایی اطلاق می شود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه های منحصر به فرد است.

منظور از حافظه، حفظ کردن هرگونه طرف و نقشه، شعر و قطعه، اعداد و  ارقام، به صورت طولی و راست و استدلال به استنتاج قاعده و اصول از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق می شود. ادراک عبارت است از تمیز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژه ها و اندامها در شکل. (سیدمحسن فاطمی، ۸۷)

تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیرکلامی)

این نوع تقسیم بندی در آزمونهایی چون استنفرد ـ بینه و آزمون هوش وکسلر دیده می شود. در سال ۱۹۳۷ ترمن با همکاری مریل تجدیدنظری در آزمون هوش استنفرد ـ بینه به عمل آوردند و آن را به دو دسته M و C ( کلامی و عملی) تقسیم نمودند.

هرچند این دسته بندی در تجدید نظر سال ۱۹۶۰ چهار گستره عمده استدلال کلامی، استدلال انتزاعی، استدلال کمی و حافظه کوتاه مدت را در انواع هوش که مورد سنجش قرار می داد شامل شود.

آزمون وکسلر زیر دو نوع هوش کلامی و عملی را اندازه گیری می کند. نوع آزمون که هوش کلامی را دارای آزمون می سنجند عبارتند از: اطلاعات عمومی،‌درک مطلب محاسبه عددی، تشابهات، فراخوانی ارقام یا حافظه عددی و اجزا آزمونهای مربوط به هوش شعاعی عبارتند از: تکمیل تصاویر، تنظیم تصاویر، طراحی مکعبها، الحاق قطعات ، رمزگردانی یا رمزنویسی.(سیدمحسن فاطمی، ۸۷)

 

انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ

اشترن برگ از نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه، عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره می کند و بر این اساس هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم می کند.

هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت می خواند و می فهمد و در سخن گویی واژگان بیشتر و دقیقتری بکار می برد.

هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش فرد هوشمند همواره موقعیت ها را خوب بررسی می کند و مسایل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل می کند.

هوش اجتماعی : فرد هوشمند با این نوع از هوش را آن گونه که هستند می پذیرد و رفتار و کرداری با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است. (سیدمحسن فاطمی، ۸۷)

انواع هوش از دیدگاه گاردنر

هاورد گاردنر روان شناس آمریکایی را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است:

هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس، گاردنر معتقد است که افراد آدمی برای هر مسأله خاصی، هوش مربوط به آن مسأله را بکار می برند.

هوش هیجانی دارای حداقل ۴ مؤلفه است: اولین مؤلفه هوش هیجانی، آگاهی هیجانی است. هیجانات طیف وسیع و گسترده ای دارند. شادی، شور و شعف هیجانات مثبت و ترس و اضطراب از هیجانات منفی هستند. منظور از آگاهی هیجانات این است که تا چه اندازه هیجانات خود را بشناسیم و اینکه بدانیم در شرایط مختلف آنچه بر ما حاکم است چیست؟(سیدمحسن فاطمی[۸]، ۸۷)

هوش از دیدگاه رشد

پیاژه هوش را نوعی انطباق فرد با جهان خارج تلقی می کند. درواقع او بر این باور است که انسان برای ادامه حیات خود باید وسایل انطباق خویش با محیط را فراهم آورد. از این دیدگاه هوش عبارت است از نمونه ای ویژه از انطباق زیستی، یا توانایی ایجاد کنش متقابل و کارا با محیط.

پیاژه رشد شناخت را عبور گام به گام از بازتابهای نوزاد تا توانایی بزرگسالی از حیث استدلال منطقی و انتزاعی می داند. براین اساس، سازوکار(مکانیسم) حالات رشد شناخت برای هر فرد اختصاص به خود او دارد، زیرا محیط هر فرد وضعیت خاص بر او تحمیل می کند و در نتیجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرایندهای عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.(جلال بامدادی[۹]، ۸۷)

 پیاژه استدلال می کند که چهار عامل اساسی در رشد تفکر آدمی تأثیر می گذارد:

۱)     بلوغ زیست شناختی

۲)     تجربه امروزی از محیط فیزیکی

۳)     تجربه اندوزی از محیط اجتماعی

۴)     تعادل.

با بلوغ کودک، ساختار جسمی او کاملتر می شود و می تواند از محیط خود با مهارت بیشتری کسب تجربه کند.

فرایند تعادل جویی نیز، به سبب تنظیم و یکپارچه سازی تغییراتی که در اثر بلوغ و نیز تجارب مادی و اجتماعی پدید می آید، در تحقق رشد کودک از نظر توان شناخت نقشی مهم دارد. درواقع، تعادل جویی از طریق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم تعادل به سوی تعادل می برد. از دیدگاه پیاژه، هوش همین فرآیند تعادل جویی است.(بهرام صالح صدق پور، ۸۷)


تعداد صفحات : 78 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود